حضرت محمد (ص)

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

زندگی نامه حضرت محمد (ص)

۱۵۳ بازديد


معجزاتی که با ولادت پیامبر(ص) اتفاق افتاد

۱- ممنوع شدن شیاطین از رفتن به آسمان‌های هفتگانه و گرفتن خبر.

۲- سرنگون شدن همه بت ها.

۳- ترک برداشتن کنگره‌های طاق کسری و فروریختن چهارده کنگره آن.

۴- خشک شدن دریاچه ساوه که برای ایرانیان مقدس بود.

۵- سرنگون شدن تخت تمام سلاطین عالم و لال شدن آن‌ها در آن روز.

۶- باطل شدن سحر، ساحران و جادوی جادوگران و قطع شدن ارتباط کاهنان با همزادان شیطانی آنها.

بعد از سه سال تبلیغ پنهانی و جمع شدن گروهی اندک گرد پیامبر اسلام(ص)،  دستور آسمانی انذار عشیره نازل شد. پیامبر(ص) در آغاز، مردم را به ترک پرستش بت‌ها و به پرستیدن خدای یگانه می‌خواند. در ابتدا نمازها دو رکعتی بود. بعدها بر غیرمسافران چهار رکعت و بر مسافران دو رکعت واجب شد. مسلمانان هنگام نماز و پرستش خدا، از مردم پنهان می‌شدند و در شکاف کوه‌ها و جاهای دور از رفت و آمد نماز می‌گزاردند.

 چنانکه مشهور است، وقتی سه سال از بعثت محمد (ص) گذشت، پروردگار او را مأمور کرد تا همه مردم را به خدای یگانه بخواند:

«وَأَنذِرْ‌ عَشِیرَ‌تَک الْأَقْرَ‌بِینَ، وَاخْفِضْ جَنَاحَک لِمَنِ اتَّبَعَک مِنَ الْمُؤْمِنِینَ، فَإِنْ عَصَوْک فَقُلْ إِنِّی بَرِ‌یءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ»، و خویشان نزدیکت را هشدار ده، و برای آن مؤمنانی که تو را پیروی کرده‌اند، بال خود را فرو گستر، و اگر تو را نافرمانی کردند، بگو من از آنچه می‌کنید بیزارم.»

دشمنان پیامبر(ص) در واقع کسانی بودند که با ابلاغ رسالت محمدی منافع شان به خطر افتاد. چه اینکه بزرگان قریش نه اعتقادی به بتان داشتند و نه به آن‌ها دل بسته بودندف بلکه تنها آن‌ها را وسیله‌هایی برای مصمل به اهداف خود می‌دانستند و حمله به بتان را موجب از بین رفتن ابهت بت‌ها دانسته که در نتیجه امیال و آرزوها و منافعشان را در خطر می‌دیدند. بعد از دعوت علنی پیامبر، مشرکین مکه، بخصوص اشراف قریش به خاطر مخالفت این دین توحیدی با آیین شرک آمیز آنان و نکوهش خدایانشان به شدت به مقابله با پیامبر اکرم‌(ص) پرداختند. ترس از دست دادن سروری عرب و رقابت طوایف قریش با بنی هاشم نیز از دلائل دیگر این مخالفت بود که اشراف قریش را در مقابله خود با پیامبر، سر سخت تر می نمود.

مبارزات اشراف قریش با پیامبر اسلام را می‌توان در چهار بخش تقسیم بندی کرد: سازش و تطمیع، برخوردهای روانی، آزارهای جسمانی، برخوردهای علمی.

 سران قریش برای آنکه پیشرفت دین تازه را متوقف سازند به هر حیله ای متوسل می‌شدند. بدگویی از پیغمبر و آزار رساندن به او، شکنجه و آسیب پیروان او، نسبت دادن شاعری و دیوانگی و ساحری به وی و… ولی هیچ یک از این اقدامات سودی نبخشید.

در یکی از اقدامات کفار، نضر بن حارث وعقبه از طرف قریش به مدینه رفتند و از دانایان یهود راهنمایی خواستند آن‌ها گفتند: «سه مسئله از وی بپرسید تا صدق و کذب وی معلوم گردد، از اصحاب کهف و ذوالقرنین و روح». آنها به مکه بازگشتند و هر سه موضوع را از رسول خدا(ص) پرسیدند و پیامبر(ص) هر سه را جواب داد اما در عین حال ایمان نیاوردند.

 شکنجه و آزار قریش نسبت به پیامبر و مسلمانان شدت گرفت. پیروان پیامبر به زندان و حبس محکوم شدند. زدن و گرسنگی و شکنجه های دردناک یاران پیامبر را فرا گرفته بود. خانواده عمار بن یاسر عنسی مورد شکنجه قرار گرفت. سمیه مادر عمار به شدت شکنجه شد و در راه اسلام با نیزه ابوجهل به شهادت رسید.

 برادر عمار یعنی عبدالله و پدرش یاسر در مکه زیر شکنجه قریش به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. بلال بن رباح حبشی را امیة بن خلف در گرمای شدید در بطحای مکه به پشت خواباند و سنگی بزرگ بر سینه اش نهاد تا به محمد (ص) کافر شود ولی او همچنان در زیر شکنجه احد احد می گفت.

 هجرت مسلمانان به حبشه

با افزایش شمار مسلمانان، دشمنی و مخالفت قریش با محمد (ص) بیشتر شد. محمد (ص) در حمایت ابوطالب بود و قریشیان بر اساس پیمان قبیله‌ای نمی‌توانستند به او آسیب جانی برسانند. اما نسبت به پیروان او خصوصا کسانی که پشتیبانی نداشتند، از هیچ سخت‌گیری و آزاری دریغ نکردند. پیامبر، ناچار به این مسلمانان دستور داد به حبشه هجرت کنند و به آنها گفت: «در آن سرزمین پادشاهی است که کسی از او ستم نمی‌بیند، به آنجا بروید و بمانید تا خداوند شما را از این مصیبت برهاند.» وقتی قریش از هجرت مسلمانان به حبشه آگاه شدند، عمرو بن عاص و عبدالله بن ابی ربیعه را نزد نجاشی پادشاه حبشه فرستادند تا آنان را بازگردانند. نجاشی پس از شنیدن سخنان نمایندگان قریش و پاسخ‌های مسلمانان، از سپردن آنان به نمایندگان قریش امتناع کرد و نمایندگان قریش به مکه بازگشتند.

هجرت به مدینه

در سال یازدهم بعثت یک گروه شش نفره از مردم یثرب به مکه آمدند و پس از شنیدن سخنان رسول خدا(ص) مسلمان شدند. آن حضرت اساس دعوت اسلام را برایشان عرضه کرد و آیاتی از قرآن تلاوت نمود.آن‌ها پیش از آن خبر ظهور پیامبری را از یهودیان شنیده بودند، وی را همان دانسته و دعوتش را پذیرفتند و اظهار امیدواری کردند که با پذیرفتن دعوت رسول خدا (ص) با یکدیگر متحد شوند.

با انتشار خبر اسلام در یثرب، علاوه بر کسانی که در مکه، اسلام را پذیرفته بودند، چندی دیگر از مردم یثرب نیز اسلام را پذیرا شدند. در موسم حج سال دوازدهم بعثت، تعداد دوازده نفر از اهالی یثرب، در عقبه با رسول خدا دیدار کردند. آن‌ها در این دیدار با رسول خدا(ص) بیعت کردند.

در موسم حج سال سیزدهم بعثت، تعداد هفتاد مرد و دو زن در عقبه با پیامبر (ص) بعیت کردند. در این جا بود که انصار از رسول خدا (ص) خواستند تا به همراه آنها به یثرب بیاید. در این دیدار حضرت محمد (ص) به انصار گفت: «به این امر با شما بیعت می‌کنم که همان گونه که از زنان و فرزندان خود حفاظت می‌کنید، از من نیز حفاظت کنید».

 پس از آن رسول خدا(ص) به مسلمانانى که در مکه تحت شکنجه و آزار بودند دستور مهاجرت به مدینه و پیوستن به مسلمانان آن سرزمین را داد. به دنبال این دستور مسلمانان مکه دسته دسته به‌سوى مدینه مهاجرت کردند و خود آن حضرت چشم به راه فرمان خداى تعالى در مکه ماند.

 پس از آنکه مشرکان مکه، برای قتل رسول خدا (ص) نقشه کشیدند، جبرئیل خبر این توطئه را به ایشان داد. رسول خدا (ص) به حضرت علی (ع) گفت تا به جای او بخوابد. پس از آن رسول خدا(ص) با عنایت خداوند از خانه خارج شده و به جنوب شهر مکه یعنی مسیری کاملاً برعکس مسیر یثرب رفت. هنگامی که صبح شد، و مشرکان برای اجرای نقشه خود آماده شدند، حضرت علی (ع) از جای خود برخاست و مشرکان فهمیدند که رسول خدا (ص) از دسترس آنان خارج شده است، به تکاپو افتاده و به دنبال ایشان گشتند، و توسط یک راهنما تا پای کوه ثور که رسول خدا (ص) به همراه ابوبکر در آنجا پنهان شده بودند، آمدند، و مشاهده تارهای عنکبوبت بر در غار به داخل غار نرفتند.

سپس رسول خدا (ص) فاصله مکه تا مدینه را از راهی غیر معمول طی کردند و پس از پانزده روز وارد دهکده قبا در فاصله شش کیلومتری مدینه شدند. رسول خدا (ص) در قبا منتظر رسیدن یار و پسر عم خود حضرت علی (ع) شدند که بعد از هجرت رسول خدا (ص) به همراه کاروانی که شامل زنان و دختران پیامبر (ص) و بنی‌هاشم می شد، از جمله حضرت زهرا (س) و فاطمه بنت اسد و سایر کسانی که هنوز موفق به هجرت نشده بودند، به سمت مدینه در حرکت بود. امام علی (ع) در مکه وظیفه پس دادن امانت هایی که مردم مکه نزد پیامبر (ص) داشتند، را داشت و پس از انجام این کار راهی مدینه شد. پیامبر (ص) در این مدت که در قبا بودند، اقدام به ساختن مسجد قبا کردند و پس از رسیدن کاروان حضرت علی (ع، به همراه ایشان راهی مدینه شدند.

عالی‌ترین و بارزترین خصوصیت پیامبر(ص) بعد اخلاقی ایشان بوده است. قرآن در این باره می‌گوید که «تو بر اخلاقی بزرگ و گرانمایه تکیه داری».

در وصف رفتار و صفات پیامبر(ص) گفته‌اند که اغلب خاموش بود و جز در حد نیاز سخن نمی‌گفت. هرگز تمام دهان را نمی‌گشود، بیشتر تبسم داشت و هیچ‌گاه به صدای بلند نمی‌خندید، چون به کسی می‌خواست روی کند، با تمام تن خویش برمی‌گشت. به پاکیزگی و خوشبویی بسیار علاقه‌مند بود، چندان‌که چون از جایی گذر می‌کرد، رهگذران پس از او، از اثر بوی خوش، حضورش را درمی‌یافتند. در کمال سادگی می‌زیست، بر زمین می‌نشست و بر زمین خوراک می‌خورد و هرگز تکبر نداشت. هیچ‌گاه تا حد سیری غذا نمی‌خورد و در بسیاری موارد، به‌ویژه آنگاه که تازه به مدینه درآمده بود، گرسنگی را پذیرا بود. با این‌همه، چون راهبان نمی‌زیست و خود می‌فرمود که از نعمت‌های دنیا به حد، بهره گرفته، هم روزه داشته و هم عبادت کرده است.

رفتار او با مسلمانان و حتی با متدینان به دیگر ادیان، روشی مبتنی بر شفقت و بزرگواری و گذشت و مهربانی بود. سیرت و زندگی او چنان مطبوعِ دلِ مسلمانان بود که تا جزئی‌ترین گوشه‌های آن را سینه‌به‌سینه نقل می‌کردند و آن را امروز هم سرمشق زندگی و دین خود قرار می‌دهند.

 امیرمؤمنان در توصیف سیمای پیامبر(ص) می‌فرماید: «هر کس بدون آشنایی قبلی او را می‌دید هیبتش او را فرامی‌گرفت. هر کس با او معاشرت می‌کرد و با او آشنا می‌شد دوستدار او می‌گردید. پیامبر نگاهش را میان یارانش تقسیم می‌کرد و به هر کس به‌اندازه مساوی نظر می‌افکند. هرگز رسول خدا با کسی دست نداد که دستش را از دست او بردارد جز آنکه آن طرف ابتدا دستش را بکشد.»
مشرکان قریش برای آزار و اذیت پیامبر دست به چه کارهایی می زدند؟ مرحوم علی دوانی در این رابطه می گوید: قریش از سرزنش و آزار و تهدید و تحقیر پیغمبر خوددارى نداشتند، و این را آخرین کارى مى‏ دانستند که از آن راه کینه و رشک خود را نسبت به آن حضرت فرو نشانند، بدین گونه از وى در دشنام به خدایانشان انتقام بگیرند. گاهى او را دیوانه مى ‏خواندند، و زمانى خاک و خاشاک به سر و رویش مى ‏ریختند. یک روز ساحر و جادوگرش مى ‏دانستند و روز دیگر دروغگو و شاعر و داستان سرا مى ‏پنداشتند.
1-   ابوجهل گفت: آیا محمد در میان شما چهره‌اش را به خاک می‌‌مالد[1] گفتند: بلی. گفت: سوگند به لات و عزی اگر او را ببینم که چنین می‌نماید، پای خود را بر گردن او می‌گذارم و چهره‌اش را با خاک آلوده می‌کنم. آن گاه نزد پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  آمد، در حالی که آن حضرت نماز می‌خواند. او به گمان خود می‌خواست، پای خود را بر گردن پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  بگذارد، اما ناگهان حاضران دیدند که به عقب می‌آید و گویا با دستهایش می‌خواهد از آسیب چیزی خود را مصون بدارد.
گفتند: تو را چه شده است؟ گفت: میان من و او چاله‌ای از آتش قرار گرفت. بعداً پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  فرمود: اگر به من نزدیک می‌شد، فرشتگان او را پاره پاره می‌کردند.[2]
و در حدیث ابن عباس چنین آمده است: پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  نماز می‌خواند. ابوجهل آمد و گفت: «آیا تو را از این کار باز ندارم؟ پیامر اکرم  صلی الله علیه و سلم  برگشت و بر او پرخاش نمود. ابوجهل گفت: تو می‌دانی که هیچ کس بیشتر از من در مکه یار و همنشین ندارد. آن گاه خداوند این آیه نازل فرمود:
{ فَلْیَدْعُ نَادِیَهُ (١٧)سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ (١٨)} (علق، 17 - 18)
«پس او همچنان یاران خود را فرا بخواند، ما به زودی فرشتگان مامور دوزخ را صدا خواهیم زد.»
ابن عباس می‌گوید: اگر او همنشینان خود را صدا می‌زد، فرشتگان الهی که مامور دوزخ هستند، او را فرا می‌گرفتند.[3]
2-    از ابن مسعود  رضی الله عنه  روایت است که گفت: در حالی که پیامبر خدا در کنار کعبه نماز می‌خواند، گروهی از قریش در مجلس خود نشسته بودند. ناگهان یکی از آنها گفت : آیا به این ریا کار نگاه نمی‌کنید؟ کدام یک از شما شکمبه شتری را که بنی فلان کشته‌اند می‌آورد و وقتی او به سجده می‌رود، آن را میان شانه‌هایش می‌گذارد؟ چنانکه بدبخت‌ترین آنها فرستاده شد و وقتی که پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  در سجده رفت، آن را میان شانه‌های ایشان گذاشت و رسول خدا بر اثر آن همچنان به حالت سجده باقی ماند. کفار قریش چنان خندیدند که از فرط خنده روی یکدیگر می‌افتادند. فردی نزد فاطمه رضی الله عنها رفت. او که هنوز دختری کم سن و سال بود، دوان دوان آمد و شکمبه شتر را از میان شانه‌های رسول خدا برداشت و انداخت و روی به کفار نمود و آنها را ناسزا گفت. وقتی رسول خدا نماز را تمام کرد، گفت: «بار خدایا! نتیجه این کار قریش را به تو وا می‌گذارم.» تا سه بار این دعا را تکرار کرد. سپس از یکی یکی آنها نام برد : بار خدایا! عمروبن هشام، عتبه بن ربیعه، شیبه بن ربیعه، ولید بن عتبه، امیه بن خلف، عقبه بن ابی معیط و عماره بن ولید را هلاک کن.
ابن مسعود می‌گوید: به خدا سوگند که همه آنها را در روز بدر دیدم که نقش زمین شده بودند؛ سپس به سوی چاه بدر کشانده می‌شدند ودر آن انداخته شدند.[4]

 رویکرد پیامبرانه در تبلیغ

پیامبر اکرم(ص) در مدتی کوتاه توانست انقلابی بزرگ در رفتار، روش و افکار مردم زمان خود ایجاد کند. آن بزرگوار توانست منِ عالی و انسانی را در وجود انسان‌های عصر و دیار خود زنده گرداند. این تحول عظیم در سایه رویکرد خاص آن بزرگوار بود؛ رویکردی که می‌کوشد با همه وجود، دل‌ها و قلب‌ها را متوجه دین گرداند. این رویکرد مربوط به همه پیامبران است.

استاد مطهری می‌نویسد: «پیامبر خدا به معنی عام، پیام خدا را به خلق خدا ابلاغ می‌کند و نیروهای آن‌ها را بیدار می‌کند و سامان می‌بخشد و به سوی خدا و آنچه رضای خدا است، یعنی صلح و صفا و اصلاح‌طلبی و بی‌آزاری و آزادی از غیر خدا و راستی و درستی و محبت و عدالت و سایر اخلاق حسنه دعوت می‌کند و بشریت را از زنجیر اطاعت هوای نفس و اطاعات بت‌ها و طاغوت‌ها رهایی می‌بخشد... بنابراین رهبری خلق و سامان بخشیدن و به حرکت درآوردن نیروهای انسانی در جهت رضای خدا و صلاح بشریت، لازم لاینفک پیامبری است».[13]

 بیان راه‌کارها

1. استفاده از زمان و مکان مناسب

یکى از راه‌کارهاى مناسب جهت تبلیغ دین، استفاده از زمان و مکان مناسب است. یکى از این مناسبت‌های مهم، مراسم حج است که کنگره‏اى بین‏المللى است. پیامبر اکرم(ص) از این موقعیت حداکثر استفاده را جهت تبلیغ دین به کار مى‏برند. عبداللَّه‌بن‏کعب مى‏گوید: پیامبر خدا(ص) سه سال نخستین دوران نبوت خود را پنهانى دعوت ‏مى‏فرمود و از سال چهارم تا ده سال در مکه دعوت خود را علنى کرد. در موسم حج به سراغ‏ حجاج در منزل‌هایشان در عکاظ و مجنه و ذى‌المجاز مى‏رفت و به دعوت آن‌ها مى‏پرداخت.[14]

واقدى نقل مى‏کند: ما، در منى نزد جمره اولى نزدیک مسجد خیف منزل داشتیم. رسول ‏خدا(ص) در حالى که بر مرکب خود سوار بود و زید‌بن‌حارثه را بر ترک آن سوار کرده بود، آمد و ما را دعوت به اسلام کرد و ما شنیده بودیم که او در موسم حج دعوت مى‏کند.[15]ربیعه‌بن‏عباد گوید: من نوجوانى بودم همراه پدرم در منى، رسول خدا(ص) به منزل‌گاه قبایل عرب مى‏آمد و مى‏گفت من پیامبر خدا به سوى شما هستم، از شما مى‏خواهم خدا را پرستش کنید و براى ‏او شریک قرار ندهید و آنچه شریک خدا ساخته‏اید به دور افکنید و به من ایمان آورید و مرا تصدیق کنید و در انجام رسالتى که از خدا دارم از من دفاع نمایید.[16]

ابونعیم نقل مى‏کند که وقتى على(ع) از انصار و فضیلت و سوابق آن‌ها مى‏فرمود در ضمن بیانات خودش اشاره کرد که رسول خدا(ص) در اوقات حج به دعوت قبایل مى‏پرداخت و کسی پاسخ نمى‏داد. در مجنه و عکاظ و منى به سراغ قبائل مى‏رفت و هر سال که مى‏گذشت ‏باز هم آن‌ها را دعوت مى‏کرد تا آن‌جا که قبیله‏ها مى‏گفتند وقت آن نرسیده که از ما نومید شوى، تا این که خداى عز و جل اراده نمود انصار این دعوت را بپذیرند، چون اسلام را بر آن‌ها عرضه کرد، پذیرفتند و یارى کردند و...[17]

این‌ها نمونه‏هایى از روایات بود که تبلیغ ‏پیامبر(ص) را در عرصه حج آشکار مى‏نمود. از یک منظر، موسم حج در امر تبلیغ قابل بررسى ‏است. موقعیت و تجمع بى‏نظیر مسلمین که در هیچ مناسبتى بدین‏گونه تحقق‏ نمى‏پذیرد. در این اجتماع بین‌المللى مى‏توان با زبان‌های گوناگون، مسائل اسلام و مسلمین را مطرح و به وسیله حاضرین به غایبین که در اقصى نقاط جهان هستند رسانید. یکى از فلسفه‏هاى حج و آن اجتماع بزرگ همین است که مسائل مربوط به امت اسلام مطرح شود و براى چاره‌اندیشى، تبادل نظر به عمل آید (لیشهدوا منافع لهم). اجتماعى که براى انجام ‏فرایض دینى همراه با عشق و ایمان به دور یکدیگر جمع شده‏اند، آمادگى روحى آنان براى ‏پذیرش مسائل دینى بسیار است. تاریخ بیان مى‏کند که پیامبر اکرم(ص) بارها از این ظرفیت ‏استفاده کردند. دعوت نخستین به اسلام، اعلان برائت از مشرکین و مسئله فتح مکه، نمونه‏هایى از حرکت تبلیغى مى‏باشد.[18] لذا شایسته است بکوشیم با پیروى از پیامبر(ص) از این ظرفیت عظیم در جهت ‏تبلیغ دین حداکثر استفاده را بکنیم.

 2. حلم و بردبارى

از عوامل مهم جذب دل‌های افراد به سوى اسلام، حلم و بردبارى است. حلم نوعى‏ تسلط بر نفس مى‏باشد، به طورى که هنگام برخورد با صحنه‏هاى ناراحت کننده دچار غضب نشود و عکس‌العمل نشان ندهد. راغب اصفهانى حلم را مهار نفس و طبیعت از به ‏هیجان درآمدن به سبب غضب مى‏داند.[19]

پیامبر(ص) مى‏فرماید: گشاده‏رویى زیور حلم و بردبارى است.[20]بکوشیم براى رسیدن به اهداف متعالى تبلیغى خود از این راه‌کار استفاده کنیم. امام جعفر صادق(ع) مى‏فرماید: انسان بردبار پیروز است.[21]نبى مکرم اسلام(ص) مى‏فرماید: حلم داراى ‏آثارى همچون موفق شدن به کارهاى پسندیده، با نیکان، رغبت به نیکى، گذشت و مهلت‏دادن مى‏باشد.[22]آن بزرگوار، خود واجد این فضیلت اخلاقى بود. آرى پیامبر بزرگ اسلام(ص) با بردباری از مردمى که به دور از فضایل اخلاقى بوده و به غارت و بت‌پرستى، شراب‌خواری، زنا و خیانت افتخار مى‏کردند، انسان‌هایی ساخت که واجد عالى‏ترین مقامات انسانى شدند. با این که پیامبر(ص) صدمه دید و گرفتار اذیت و آزار مخالفان گردید ولى در عین حال نه تنها آنان را نفرین نکرد بلکه از خداوند براى آنان طلب هدایت مى‏کرد. این یک راه‌کار بزرگ براى پیشبرد مقاصد تبلیغى است که ما پیام‌گزاران باید از آن سرمشق بگیریم.

انس‌بن‌مالک مى‏گوید: روزى یک مرد عرب بیابان‌نشین محضر پیامبر(ص) آمد و رداى ایشان را گرفت و آن را با شدت کشید، به طورى که اثر آن روى گردن پیامبر(ص) نمایان شد. پس آن عرب بادیه‏نشین گفت: اى محمد(ص) از اموالى که خدا در اختیار تو قرار داده است چیزى به من عطا کن. پیامبر به او نگاه کرد و به رویش لبخند زد و دستور داد که چیزى به او بدهند.[23]

در روایت دیگرى امام صادق(ع) درباره این صفت پیامبر(ص) مى‏فرمایند: روزى خدمتکار یکى از انصار به مسجد پیامبر آمد و در حالى که پیامبر(ص) ایستاده بودند ایشان رفت و گوشه‏اى از لباس آن حضرت را گرفت. پیامبر به او توجه نمود تا اگر کارى دارد براى او انجام دهد. ولى آن خدمتکار بدون آن‌که سخن بگوید، بیرون رفت. پیامبر(ص) به او چیزى نگفته و به زمین نشستند. آن خدمتکار دوباره آمد و این عمل را تا سه مرتبه تکرار کرد و در هر مرتبه پیامبر(ص) برمى‏خاست و سخن نمى‏گفت تا مرتبه چهارم شد و وى‏ گوشه‏اى از لباس آن حضرت را قطع کرد و رفت. مردم به او گفتند چرا پیامبر را سه مرتبه از جاى خود حرکت دادى و چیزى به او نگفتى، حاجت تو چه بود؟ او گفت در منزل ما مریض هست، مرا فرستادند تا قطعه‏اى از پیراهن او را براى استشفا بگیریم. ولى من حیا کردم که از لباس آن حضرت در حالى که نگاه مى‏کند، چیزى جدا کنم. امّا در دفعه چهارم ‏پشت سر پیامبر به طرف من بود و من توانستم از لباس وى قطعه‏اى جدا کنم.[24]

حضرت محمد صلی الله علیه و آله

۱۵۳ بازديد



محمّد بن عبداللّه

(نام کامل به عربی: أَبُوٱلْقَاسِم مُحَمَّد ٱبْن عَبْدٱللَّٰه ٱبْن عَبْدٱلْمُطَّلِب ٱبْن هَاشِم‎؛ زادهٔ حدود ۵۳ قبل از هجرت/۵۷۰ میلادی – درگذشتهٔ ۱۱ هجری قمری/۶۳۲ میلادی) بنیان‌گذار و پیامبر اسلام و به اعتقاد مسلمانان، آخرین پیامبر در سلسلهٔ پیامبران الهی و تحویل‌دهندهٔ کتاب قرآن و تجدیدکننده آیین یکتاپرستی (دین حنیف) است.

از آنجا که تاریخ‌نویسان، درگذشت پیامبر اسلام (ص) را در سال ۶۳۲م نوشته‌اند و او هنگام وفات ۶۳ ساله بوده، می‌توان تولد پیامبر را بین ۵۶۹ تا ۵۷۰م حدس زد. در مورد ماه تولد ایشان اکثر محدثان و تاریخ نویسان معتقداند که که تولد پیامبر، در ماه «ربیع الاول» بوده، ولى در روز تولد او اختلاف دارند. میان محدثان شیعه معروف است که آن حضرت، در هفدهم ماه ربیع الاول روز جمعه، پس از طلوع فجر چشم به دنیا گشود و در این سال حادثه اصحاب فیل اتفاق افتاد، و میان اهل تسنن نیز این مشهور است که ولادت آن حضرت، در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است؛ که این فاصله هفت روزه در در ایران به عنوان هفته وحدت نام‌گذاری شده است.

حضرت محمد(ص) قبل از رسالت نیز یکتا پرست بودند و معمولا غار حرا در مکه را برای عبادت و مناجات با خدا انتخاب می‌نمودند. گفته‌اند نخستین نشانه‌های بعثت پیامبر (ص) به هنگام 40 سالگی او، رؤیاهای صادقه بوده است، اما آنچه در سیره به عنوان آغاز بعثت شهرت یافته، شبی در ماه رجب است که فرشتة وحی در غار حرا بر پیامبر (ص) ظاهر شد و بر او نخستین آیات سورة علق را برخواند. بنابر روایات، پیامبر(ص) به شتاب به خانه بازگشت و خواست که او را هر چه زودتر بپوشانند. گویا برای مدتی در نزول وحی وقفه‌ای ایجاد شد و همین امر پیامبر‌(ص ) را غمناک ساخته بود، ولی اندکی بعد فرشتة وحی باز آمد و آن حضرت را مامور هدایت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهای دینی و اخلاقی و پاک گردانیدن خانة خدا از بتان، و دلهای آدمیان از خدایان دروغین کرد.

محمد (ص) در این باره ماجرای نزول جبرئیل گفته است: «جبرئیل نزد من آمد و گفت: «بخوان»، گفتم: «خواندن نمی‌دانم». دگربار گفت: «بخوان». گفتم: «چه بخوانم؟» گفت: «اقْرَ‌أْ بِاسْمِ رَ‌بِّک الَّذِی خَلَقَ»، بخوان به نام پروردگارت که آفرید.

مراحل ابلاغ رسالت

پیامبر اکرم در سه مرحله به ابلاغ رسالت پرداخت:

۱- دعوت سری که اولین مرحله دعوت ایشان بود.

۲- دعوت خویشان و نزدیکان که با نزول آیه انذار صورت گرفت و به یوم الدار معروف است؛ و در آن روز رسول خدا (ص)، حضرت علی (ع) را به جانشینی خود انتخاب کرد.

۳- دعوت علنی.

درگذشت

علمای شیعی: ۲۸ صفر ۱۱ هجری

(۲۸ مه [سبک قدیمی: ۲۵ مه] ۶۳۲)

دیدگاه علمی: ۲ ربیع‌الاول ۱۱ هجری

(۳۱ مه [سبک قدیمی: ۲۸ مه] ۶۳۲)

علمای سنّی: ۱۲ ربیع‌الاول ۱۱ هجری

(۱۰ ژوئن [سبک قدیمی: ۷ ژوئن] ۶۳۲)

زادهٔ

۵۳–۵۴ قبل از هجرت

(۵۷۱–۵۷۰ میلادی)